کد مطلب:125593 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:240

خلق مشکبار
ایا صبا بگذر بر سر مزار حسن

زهی شمیم تو چون خلق مشكبار حسن



به خاك خطه ی یثرب خرام تا بینی

شكفته سنبل و گل از خط و عذار حسن



چو شب ز مشعل مه چشم تیره روشن كن

ز خاك خوابگه سرمه اقتدار حسن



یكی به تعزیت بقعه ی بقیع گذر

ببوس مشهد پاك بزرگوار حسن



لبش كه مایه ی تریاك بود و شد مسموم

بپرس تلخی شهد شكرنثار حسن



طبرزد شكرینش كه كرد زهرآلود؟

كه خاك بر سر اعدای خاكسار حسن



برنگ گونه ی الماس شد زمردفام

مفرح لب یاقوت آبدار حسن



جگر بسوخت شفق را چو لاله ز آتش دل

ز حسرت جگر خسته ی فگار حسن



به روز تیره ی خود شام از آن سیه پوش است

كز اهل شام بد آمد به روزگار حسن



ستاره خون بچكاند ز چشم اگر بیند

جراحت جگر و چشم اشكبار حسن



سپهر عطف هلالی بسوخت ز آتش شام

ز تاب سینه ی محرور پرشرار حسن



به باغ عترت پیغمبر از خزان ستم

بریخت لاله و نسرین ز نوبهار حسن



بنفشه بین سر حسرت نهاده بر زانو

ز سوك غالیه بوی بنفشه وار حسن



هنوز نرگس خوشخواب سرگران دارد

ز داغ نرگس بیمار پرخمار حسن



عجب مدار كه گل در قماط سبزه نشست

كه با طراوت حسن است شرمسار حسن



هنوز زهره سرانداز نیلگون دارد

ز سوز مادر زهرای سوگوار حسن



بسان سایه نهد روی بر زمین خورشید

بخاكبوس جناب فلك مدار حسن



بسا كه جان بسپردند در هزاهز جنگ

دلاوران، بسر تیغ جان سپار حسن





[ صفحه 226]





سپهر اطلس نه تو كشیده در جوشن

ز بیم نوك سنان سپرگذار حسن



بدان امید كه چشم قبول بگشاید

گشاده روضه ی رضوان در انتظار حسن



هزار منعم و درویش بر یسار و یمین

یمین گشاده بر آوازه ی یسار حسن



چو باز رفت او پر بگستراند باز

همای سده نشیمن بود، شكار حسن



بجز خدای كه داند كه عالم الغیب است

كمال قربت پنهان و آشكار حسن



دوم حصار و چهارم اساس در ره دین

شد استوار ببازوی استوار حسن



امامت و حسب و نسبت علی بودش

زهی ستوده خصال و زهی شعار حسن



اگر وثیقه ی حبل المتین همی خواهی

متاب سر ز سر زلف تابدار حسن



بریز سایه ی طوبی كسی تواند بود

كه سایه افكندش سر و جویبار حسن



ز دست ساقی كوثر خورد شراب رحیق

كسی كه مشرب او هست چشمه سار حسن



سخن بقدر حسن چون سراید ابن حسام

كه نیست مدحت حسان به اقتدار حسن



چو من بپایه ی حسان نمی رسم بسخن

سخن چگونه رسانم به اعتبار حسن





[ صفحه 227]